75 نکته در ترجمه عربی
1) در ترجمه ی اسم توجه به عدد آن ( مفرد ؛ مثنی ؛ جمع )ضروری است.
لی مِسطرةٌ وَقلمانِ وکُتُبٌ ؛یک خط کش و دو قلم و تعدادی کتاب دارم
2) در ترجمه ی اسم نکره از « ی » و یا « یک » استفاده می کنیم.
اشتریتُ کتاباً ؛یک کتاب خریدم. کتابی خریدم.
3) در ترجمه ی ضمایر؛شناخت « صیغه؛متصل و منفصل بودن و حالت اعرابی آن ها » ضروری می باشد.
اَنتم تَکتبونَ واجباتکم : شما تکالیفتان را می نویسید انتم منفصل مرفوع جمع مذکرمخاطب،« و» تکتبون :متصل مرفوع جمع مذکر مخاطب،کم متصل مجرور جمع مذکر مخاطب
4) صفت مثنی و جمع به صورت مفرد ترجمه می شود(صفت در زبان فارسی به صورت مفرد ترجمه می شود اگر چه در زبان عربی مفرد نباشد).
مثنی : رَجلانِ قویانِ : دو مرد قوی ؛ التِّلمیذتان المجتهدتانِ : دو دانش آموز کوشا
جمع : رجالٌ اَقویاء : مردان قوی؛ التلامیذُ المجتهدونَ : دانش آموزان کوشا ؛النِّساء المُحترمات : زن های محترم
5) اگر اسمی هم مضاف الیه وهم صفت گرفته باشد در ترجمه فارسی بدین گونه عمل می کنیم.
عربی : اسم(موصوف) + مضاف الیه + صفت: عبادُ اللهِ الصالحونَ
فارسی: اسم(موصوف) + صفت + مضاف الیه : بندگان شایسته ی خدا
6) گاهی بر حسب نیاز « فعل ها » را به صورت « صفت » ترجمه می کنیم: قالَ اللهُ عزَّ وَجَلَّ : خداوند عزیز و بزرگ فرمود
7) معمولاً کلمه « کل » ؛ با اسم مفرد (هر) و با اسم جمع (همه) ترجمه می شود؛ واگر تنوین داشته باشد ( هر یک ) معنی می شود.
کلُّ طالبٍ : هر دانش آموزی کلُّ طلابٍ : همه ی دانش آموزان کلٌ یَقولُ: هر یک می گوید.
8) در پایان جمله های اسمیّه که فعلی ذکر نشده است از صیغه های مختلف فعل ربطی « است » استفاده می کنیم:
اَلعِلمُ نافعٌ : دانش سودمند است همارفیقا الاطفالِ : آن دو دوست کودکان هستند الشُّهداءُ اَحیاء: شهیدان زنده هستند
9) خبر مفرد (کلمه)؛ در صورتی که مثنی و جمع باشد معمولاً به صورت مفرد ترجمه می شود.
اَلمُومنونَ صادقونَ فی حَیاتِهِم: مومنان در زندگی خود راستگو هستند.
10) اسم اشاره ی مثنی و جمع اگر به همراه اسم دارای « ال » بیاید مفرد ترجمه می شود و هر گاه بدون« ال » باشد ؛ اسم اشاره طبق صیغه خود ترجمه می شود.
هولاءِ الطلابُ ؛ مجتهدونَ : این دانش آموزان ؛کوشا هستند.
هولاء ؛ طلابٌ مجتهدونَ : اینها؛دانش آموزان کوشا هستند.
11) اسم فاعل بصورت صفت فاعلی و اسم مفعول به صورت صفت مفعولی ترجمه می شود(یعنی از پسوند های صفت فاعلی « نده- ا » و صفت مفعولی « شدن » استفاده می کنیم).
ناِصرٌ: یاری کننده - منذرٌ: بیم دهنده مَنصورٌ: یاری شده - مُحترمٌ: احترام شده
12) در ترجمه جمله ی اسمیه شناخت دو رکن آن«مبتدا و خبر» بسیار لازم و مهم است.
شَبابُنا اَلمُسلِمُونَ اَلَّذینَ نَفخَرُ بِهم سَجَّلوا فی التّاریخِ بُطولاتٍ رائعةً؛جوانان مسلمان ما که به آنها افتخار می کنیم قهرمانی های جالبی در تاریخ ثبت کردند.
13) در ترجمه جمله اسمیّه که خبر آن مقدم از نوع جار و مجرور یا ظرف شده از فعل ( دارد ؛ داشت ) ومشتقات آن استفاده می کنیم؛(به عبارت دیگر حرف « ل » با فعل ( کان ) و بدون آن « داشتن » ترجمه می شود.)
لی مَکتبهٌ صغیرةٌ : کتابخانه کوچکی دارم کان لی کتابٌ : کتابی داشتم.
14) در ترجمه ی اسم مبالغه از قید« بسیار؛ پر؛... »استفاده می کنیم: هُوَ غَفّار=او بسیار آمرزنده است ؛ضَحّاک: پر خنده
15) اسم تفضیل همراه « من »صفت تفضیلی (تر) و بدون « من »صفت عالی (ترین) ترجمه می شود.
هُوَ اَشجَعُ مِنکَ: او از تو شجاع تر است هُوَ اَشجَعُ النّاسِ: او شجاع ترین مردم است
16) بعضی مواقع اسم تفضیل همراه «ال» می آید که در این صورت به عنوان صفت از اسم ما قبل خود مطابقت
می کند : اَلطِفلُ ألاَکبر:بجّه ی بزرگتر وبعضی مواقع حرف مِن وبعد از آن حذف می شود(مفضل علیه):
بَل توثرون ألحَیاةَ ألدنیا وَألآخِرَةُ خَیرٌ وَ أبقیَ : زندگی دنیا را بر می گزینند در حالی که آخرت بهتر وباقی ماندنی تر است.
17) اسم های موصول خاص« الذی و التی ؛ ألّذینَ و أللاتی »پس از اسم ها ئی که دارای « ال » هستند به معنی « که » می باشد(نقش صفت) و درغیر این صورت « کسی که و کسانی که»: اَلاِنسانُ الّذی یَجتَهِدُ یَنجَحُ: انسانی که تلاش میکند موفق میشود
الّذی یَجتَهِدُ فَهُوَ یَنجَحُ: کسی که تلاش می کند پس او موفق میشود.
18) در جمله اسمیّه مبتدا اکثراً معرفه وخبرمفرد اکثراً نکره می شود ولی نمونه ها یی وجود دارد که حکایت ازحصر خبر در مبتدا می کند؛ به عبارت دیگر می خواهیم نشان دهیم که ویژگی منحصر به فرد مبتدا این گونه است که دراین صورت خبر با « ال » می آید:هُوَ السَّمیعُ العَلیم کلمات السمیع ؛ العَلیم ویژگی منحصر به فرد مبتدا ی خود هستند.
19) ضمایر منفصل منصوبی که در اول جمله به کار می روند در ترجمه آنها کلماتی از قبیل« تنها؛فقط و...» را اضافه می کنیم : اِیاّکَ نَعبُدُ : تنها ( فقط ) تو را عبادت میکنیم
20) در ترجمه ضمیر فصل(ضمیری که میان مبتدا و خبر معرفه بکار می رود)از تعابیری چون:« تنها ؛ همان ؛ آن است که ؛چنین است و...»استفاده می کنیم: اولئکَ هُم اَلمُفلِحُونَ : تنها آنها رستگار هستند.
21) گاهی با ادوات استفهام به عباراتی برخورد می کنیم که دربردارنده سوالی نیست که در پی جوابی باشد بلکه معانی و مفاهیم دیگری را در نظر دارد .
استفهام انکاری: مفهوم جمله حکایت از نفی یا نهی می کند: اَ تَامُرُونَ النّاسَ بِا لبِرِّ و َتَنسَونَ اَنفُسَکُم؛آیا مردم را به نیکی امر می کنید در حالیکه خودتان را فراموش میکنید.
استفهام تقریری:( به منظور اقرارگرفتن از مخاطب و اثبات موضوع است)
اَلَم تَعلَم اَنَّ اَللهَ یَعلَمُ ما فِی السَّماءِ وَ الاَرضِ؛آیا ندانستی که خدا آنچه ر در آسمان و زمین است می داند.
22) معدود 3 تا 10 جمع می باشد ولی به صورت مفرد ترجمه می شود(بطور کلی در زبان فارسی معدود فقط به حالت مفرد ترجمه می شود.): خَمسَة کُتُبٍ: پنج کتاب اثنتا عَشَرةَ تلمیذ ة : دوازده دانش آموز
23) در ترجمه فعل؛ دانستن « زمان؛صیغه؛لازم و متعدی ؛ معلوم و مجهول » بودن آن بسیار ضروری است.
یا أیّها ألنبیّ جاهِد ألکُفّارَ وَ ألمُنافِقینَ: امر ثلاثی مزید مخاطب معلوم : ای پیامبر با کفار ومنافقین مبارزه کن.
نَزَلَ ألمَطَرُ: ماضی ثلاثی مجرد غائب معلوم : باران نازل شد.
24) در جمله ی فعلیّه باید فاعل جمله را شناسایی کرد.
دَخَلَ فی قاعَة المَدرَسَةِ عَدَد مِن اَلاَساتِذَةِ : تعدادی از استادان وارد سالن مدرسه شدند. (فاعل: عدد)
25) در بسیاری از موارد شکل افعال مانند هم می باشد و تنها حرکات آن نوع فعل را مشخص می کند.
آمَنوا: ایمان آوردند : فعل ماضی(صیغه3) آمِنوا : ایمان آورید : فعل امر(صیغه9)
26) فعل درابتدای جمله با فاعل مثنی و جمع؛ مفرد بکار می رود ؛ ولی به صورت جمع ترجمه می شود.(به عبارت دیگر هرگاه فاعل اسم ظاهر باشد فعل همیشه مفرد می آید واگر فاعل مثنی یا جمع باشد فعل به صورت جمع ترجمه می شود.)
رَجَعَ الفَلاحانِ مِن اَلمَزرَعَةِ : دو کشاورز از مزرعه بر گشتند کَتَبَ الطّلابُ: دانش آموزان نوشتند
27) « عند » اگر ظرف مکان باشد به معنی ( نزد ) و اگر ظرف زمان باشد به معنی( به هنگام ؛ وقت ) ترجمه می شود ؛
الکتابُ عِندَ الطالبِ : کتاب نزد دانش آموز است. نذهَبُ الی المَسجِدِ عنِدَ الغُرُوبِ : به هنگام غروب به مسجد می رویم.
و گاهی معادل «داشتن» معنی می شود: کانَ عِندی کِتابٌ قیَمٌ: کتاب ارزشمندی داشتم . عِـنـــدی کُرّاسَةٌ : جزوه ای دارم .
28) گاهی ظرف « هُناکَ » ( آنجا )به معنی « هست ؛ وجود دارد » ترجمه می شود.
هناک آمالٌ کثیرةٌ حَولَ نَجاحِ المُسلمینَ: آرزوهای زیادی پیرامون موفقیت مسلمانان وجود دارد.
29) جمله ی بعد از اسم نکره « وصفیّه » است وباید اسم نکره را توصیف کند و در ترجمه آن حرف « که » درابتدای جمله ی وصفیه افزوده می شود و سپس جمله بنابر الگوهای زیر ترجمه می شود.
قراتُ کِتاباً قد رَاَیتَهُ فی الجامِعَةِ: کتابا:اسم نکره-قدرایته:جمله وصفی: ماضی+ ماضی: (قرات + قد رایته) -ماضی بعید یا
ماضی ساده: کتابی را خواندم که در دانشگاه آنرا دیده بودم
سمِعتُ نِداءًیَدعونِی الی الصِّدقِ : نداء:اسم نکره- یدعونی:جمله وصفی: ماضی + مضارع: (سمعت + یدعونی)= ماضی استمراری: ندائی را شنیدم که مرا به صداقت فرا می خواند.
اُفَتِشُ عَن کِتابٍ یُساعِدُنی فِی التَّرجِمةِ : کتاب:اسم نکره- یساعدنی:جمله وصفی : مضارع + مضارع: (افتش + یساعدنی) =مضارع التزامی: دنبال کتابی می گردم که مرا در ترجمه کمک کند.
30) گاهی مصدر را می توان به صورت فعل ترجمه کردو بالعکس فعل مضارع را با حرف نا صبه « ان »مصدر ترجمه کنیم :
قَصَدتُ اَلرُّجُوعَ الی الَبیتِ ؛خواستم به خانه برگردم. الرّجوع :مصدر است ولی فعل ترجمه می شود
اُحِبُّ ان اَدرُسَ(الدّراسة) ؛درس خواندن را دوست دارم. اَدرُسُ :فعل است ولی با « ان » مصدر ترجمه می شود
31) فعل مضارع بعد از ادوات نا صبه « ان ؛ کی ؛ لکی ؛ حتی ؛ ل » ( که ؛ تا ؛ تا اینکه ؛ برای اینکه ) غالبابه صورت مضارع التزامی ترجمه می شود.
اِجتَهِدی اَیَّتُها الطّالِبَةُ کَی تَبلُغی هَدَفَکَ ؛ای دانش آموز تلاش کن تابه هدفت برسی . کی تبلغی : مضارع التزامی
32) حرف « لم » مضارع را به ماضی منفی یا ماضی ساده منفی تبدیل می کند.
قالَت الَاعرابُ:آمَنَّا قُل لَم تُومِنُوا وَلکن قُولُوا اَسلَمنا؛ اعراب گفتند:ایمان آوردیم؛بگو ایمان نیاوردید(نیاورده اید)ولی بگویید اسلام آوردیم
لَم یَتَکاسَلنَ: مَا تَکاسَلنَ ؛تنبلی نکردند ( تنبلی نکرده اند )
33) حرف « لما » مضارع را به ماضی نقلی منفی تبدیل می کند و اگر همراه فعل ماضی بیاید (هنگامی که ؛ وقتی که ) ترجمه می شود که در این صورت اسم است:
لمّا + مضارع = (ماضی نقلی منفی) لمّا یَفهَم؛ هنوز نفهمیده است
لمّا یَکتُب الطالبُ واجِبَهُ ؛هنوز دانش آموز تکلیفش را ننوشته است
لمّا + ماضی =(به معنی وقتی که؛هنگامی که) لمّا رَاَیَ البُستانَ ؛وقتی که باغ را دید.
34) حرف « لن » معنی مضارع را به منفی مستقبل تبدیل می کند و فعل مضارع با « س ؛ سوف » مستقبل ترجمه می شود؛و در ترجمه آن باید (خواهد) و مشتقات آن را ذکر نمود.
لَن + مضارع = منفی مستقبل لَن تَنالوا الِبرَّحَتّی تُنفِقُوا مِمّا تُحِبّونَ؛ به نیکی نخواهید رسید تا اینکه از آنچه دوست دارید انفاق کنید
س/سوف + مضارع = مستقبل و سَیَعَلَمُ الّذینَ ظَلَمُوا اَیَّ مُنقَلِبٍ یَنقَلِبُونَ؛ وکسانیکه ستم کردندخواهنددانست که چه سان سرنگون می شوند
35) « ل »امر صیغه های غایب و متکلم فعل مضارع را به مضارع التزامی تبدیل می کند و در ترجمه آن ازواژه ی ( باید ) استفاده می کنیم ؛ و اگر « لا » نهی وارد شود در ترجمه ی آن از واژه ی ( نباید ) استفاده می کنیم.
ل + مضارع غایب ومتکلم =مضارع التزامی؛ ل + َینهَضُ = لینهض؛ باید برخیزد
لا + مضارع غایب و متکلم =نهی مضارع التزامی؛لا + یذهب = لایذهب؛ نبایدبرود
لا + مضارع مخاطب =امر منفی ؛لاتَتَکَلَّم ؛صحبت نکن.
36) کلمه « کان »بافعل مضارع ماضی استمراری ترجمه می شود وبافعل ماضی (همراه قد یا بدون آن ) ماضی بعید ترجمه می شود.
کانَ + مضارع = ماضی استمراری ؛ کانَ التِّلمیذُ یَقرَا ُدَرسَهُ :دانش آموز درس خود را می خواند
کانَ + قد + ماضی = ماضی بعید؛کان التلمیذ قد قرا درسه: دانش آموز درس خود را خوانده بود
37) اگر چند فعل استمراری و یا بعید بر یکدیگر عطف شوند « کان » فقط یک بار در ابتدای آن ذکر می شود.
استمراری : کانَ الطّلالِبُ یُطاِلعُونَ دروسَهم وَیَکتُبونَ واجباتهم ؛دانش آموزان درس های شان را مطالعه می کردند و تکالیف خود را می نوشتند
بعید: کانَ ألنَهارُ قَد مَضَی وَمَا بَاعَت حَتّی عُلبَةً واحِدَةً روز فرا رسیده بود وحتی یک قوطی کبریت نفروخته بود.
38) جمله ای که با « کان » منفی شروع شده باشد و بعد از آن لام (ل) از حروف ناصبه بیاید در شروع ترجمه ی جمله کلماتی از قبیل (هرگز – اصلاً) می آوریم.
مَاکُنتُ لَأ تَوَهَّمَ : هرگز (اصلاً) نمی پنداشتم
39) اگر فعل شرط و جواب آن ماضی باشد غالبا به صورت مضارع التزامی و اخباری ترجمه می شود.
مَن طَلَبَ العُلی سَهِر اللیالِی؛ هر کس بزرگی می جوید(بجوید)شب ها بیدار می ماند
اِن اَحسَنتُم؛ اَحسَنتُم لِاَنفِسِکم ؛اگر نیکی بکنید(می کنید)به خودتان نیکی می کنید
40) برخی از فعل ها همراه حروفی بکار می روند که در هنگام ترجمه نیاز به ترجمه ی آنها نمی باشد.
شَعَرَ ألرَجُلُ بِالنَدمِ ؛مرد احساس پشیمانی کرد.
مانند: سَخِرَ مِن : مسخره کرد / بَحَثَ عن : جستجو کرد / شَعَرَبـ : احسا س کرد / حصل علی : به دست آورد
41) کلمه « اذا » از ادوات شرط است ؛ که فعل ماضی بعد از آن به صورت مضارع ترجمه می شود و فعل مضارع خیلی کم به کار رفته است و معمولا در اشعار به خاطر ضرورت شعری آن را مجزوم می آورند در حالی که فعل مضارع را جزم نمی دهد.
اذا + فعل ماضی : اذا جَاءَ نَصرُالله و الفَتحِ ؛وقتی یاری و فتح خدا می آید.
اذا + فعل مضارع : وَأللیلِ إذا یَغشَی ؛وزمانی که شب همه جا را فرا گیرد.
- کلمه« إذا » فجائیه مخصوص داخل شدن بر سر جملات اسمیّه است و نیازی به جواب ندارد. هیچگاه در اول کلام قرار نمی گیرد و همواره « فاء » زائد ( یا استئنا فیّه ) در اول آن است. اسم پس از آن مبتدا است که گاهی خبرش ذکر می گردد و گاهی محذوف است. فَألقاها إذا هِیَ حَیّةٌ تَسعی؛ « اذا » فجائیه است که به دوصورت اعراب می پذیرد:یاظرف زمان است ویاحرف که محلی از اعراب ندارد.
42) ترجمه اقسام فعل ماضی بدین قرار است:
ماضی ساده : جَلَسَ؛ نشست
ماضی بعید: کانَ + قَد + ماضی؛ کانَ قَد ذَهَبَ / کانَ ذَهَبَ : رفته بود
ماضی استمراری : کانَ + مضارع: ألتَلامیذُ کانوا یَذهَبون ؛دانش آموزان می رفتند
ماضی نقلی : قَد + ماضی ؛قَدکَتَبَ / قَدکَتَبتَ ؛نوشته است / نوشته ام
43) بعد از فعل (قال )حرف جر «ب » بیاید؛در این صورت (قال)معنای « اعتقاد داشتن » می دهد.
إنَّ بَعضَ ألمُفَکِّرین کَأرَسطو قالوا بِإستِدارَةِ ألارضِ؛ یقیناً برخی از اندیشمندان همچون ارسطو اعتقاد داشتند که زمین می چرخد.
44) حرف قد اگر به فعل ماضی داخل شود معنی تحقیق یا تقریب می دهد. و اگر به فعل مضارع داخل شود معنی تقلیل می باشد.
ماضی (تحقیق): قد أفلَحَ ألمومِنونَ ؛به تحقیق مومنان رستگار شدند
ماضی (تقریب): قَد قامَت ألصلاة ؛هم اکنون نماز به پا شده است
مضارع (تقلیل): قد یَصِدقُ الکذوبُ؛ گاهی(شاید) دروغگو؛راست هم می گوید
مضارع (شک): هُوَ قَد یَنامُ فی ألنهار؛او گاهی(شاید) در روز می خوابد
45) غالبا برای منفی کردن فعل ماضی از « ما » و فعل مضارع از « لا » استفاده می شود.
دقت کنیم که حرف « ما » گاهی اسم استفهام و گاهی اسم موصول است که به قرائن موجود در جمله تمییزمی دهیم.
ماضی : ضَحِکَ : خندید
منفی ماضی: ماضَحِکَ : نخندید
مضارع : یَضحَکُ : می خندد
منفی مضارع : لایَضحَکُ : نمی خندد
«ما»اسم موصول : قد سَمِعتُ ما قُلتَ : شنیدم آنچه گفتی
«ما»اسم استفهام: ما فَعَلتَ ؟چه کارکردی؟
46) در ترجمه ی فعل مجهول اغلب از فعل « شدن » استفاده می شود.
مانند: یُقالُ : گفته می شود / اُکرِمَ الضُیوفُ : مهمانان مورد اکرام واقع شدند / بُنِیَ مَسجدٌ فی المدینة : مسجدی در شهر ساخته شد
47) فعل مضارع در جواب فعل طلب( امر؛ نهی )همراه « تا » به صورت التزامی ترجمه می شود.
فعل مضارع در جواب فعل امر: اُحسِن اِلَی النّاسِ تَستَعبد قلُوبَهم؛ به مردم نیکی کن تا دل ها یشان را به د ست آوری
فعل مضارع در جواب فعل نهی: لا تَکسَل تَنجَح؛تنبلی نکن تا موفق شوی
48) فعل « قام » همراه حرف جر( بـ )به معنی « انجام داد ؛ پرداخت ؛ اقدام کرد » ترجمه می شود.
قام الطلاب بتلاوه القران:دانش آموزان به تلاوت قرآن پرداختند.(قرآن تلاوت کردند)
49) هر یک از باب های ثلاثی مزید معمولا برای معانی خاصی مورد استفاده قرار می گیرد که کاربرد هر یک به شرح زیر است:
اِفعال : تعدیه ( تبدیل فعل لازم به متعدی ): ذَهَبَ : رفت / اَذهَبَ : برد
تفعیل : تعدیه ( تبدیل فعل لازم به متعدی ) : نَزَلَ : نازل شد / نَزَّلَ : نازل کرد
مفاعله : مشارکت(یک طرفه میان فاعل ومفعول از کلمه با استفاده می کنیم): کاتَبَ علیٌ صدیقَه :علی با دوستش نامه نگاری کرد
تفاعل :مشارکت (دوطرفه ازکلماتی نظیرباهم؛با یکدیگراستفاده می کنیم): تَضَارَبَ الرَّجلانِ : دو مرد با هم زدوخورد کردند
انفعال : مطاوعة ( اثر پذیری ) : هَدَّمتُهُ فَإنهَدَمَ : آن را ویران کردم پس ویران شد
افتعال: اثر پذیری: هُو اِکتَسَبَ العلمَ : او دانش به دست آورد
تفعل : اثر پذیری : أدَّبتُه فَتَادَّبَ : اورا ادب کردم پس مودب شد
استفعال : طلب و در خواست : اَستغفُرالله :َ طلب بخشش و آمرزش از خدا می خواهم
50) گاهی در ترجمه ی مفعول به حرف متمم نیاز است و مفعول همراه « را » مفهوم خوبی ندارد.
بَلغتُ المنزلَ: به خانه رسیدم / سَالتُ المعلمَ :از معلم پرسیدم / جاهِدِ المشرکینَ : با مشرکان جهاد کن
51) جایگاه مفعول معمولا پس از فاعل است اما در همه جای جمله می تواند قرار گیرد پس در ترجمه مفعول وپیدا کردن آن مفهوم عبارت راهگشا خواهد بود.
52) برخی از فعل های متعدی ؛ دو مفعولی هستند که در ترجمه این مفعول ها در یکی از نشانه ی « را »و دردیگری از متمم استفاده می کنیم؛افعال دو مفعولی مانند : رزق ؛ وهب ؛ زاد ؛ جعل ؛ اعطی ؛...
الهی ارزقنی الصبرَ الجمیلَ ؛خدایا به من صبر جمیل را ارزانی بدار
انَّا اَعطَیناکَ الکوثر؛ ما به تو کوثر را(حضرت فاطمه س)عطا کردیم
53) در ترجمه ی افعال مقاربه « کادَ ؛ اوشَکَ ؛ عَسیَ ؛ اَخَذَ ؛ ... » از الفاظی نظیر (نزدیک بود ؛ امید داشت ؛شروع کرد ؛ تقریباً ؛ چیزی نمانده.... ) استفاده می کنیم و خبر آن معادل مضارع التزامی ترجمه می شود.
کادَ الطفلُ یَسقطُ ؛نزدیک بود کودک بیافتد: کاد: فعل مقاربه / یسقط : خبر
تَکادُ الوردةُ تتَفتَحُ؛ نزدیک است که گل شکفته شود: تکاد : فعل مقاربه / تتفتح : خبر
54) فعل مضارع را بعد از افعال شروع(اخذ ؛ بدا ؛ جعل ؛ شرع) می توان به صورت مصدر ترجمه کرد.
اَخَذَ قَلبی یَخفِقُ ؛اخذ: فعل شروع / یخفق : فعل مضارع : قلبم شروع به تپیدن کرد.
55) اگر خبر « لَیتَ و لَعلَّ حروف مشبه بالفعل » در صورتی که فعل مضارع باشد به صورت مضارع التزامی ترجمه می شود.
- « لیت » غالبا برای اموری بکار می رود که از نظر متکلم تحقق آن دشوار و یا قریب به محال است.
یالیت لَنامثلَ ما اُوتِیَ قارونَ ؛ای کاش آنچه به قارون داده شده می داشتیم.
- « لعل » غالبا برای اموری بکار می رود که از نظر متکلم علی رغم مشکل بودن امکان تحقق آن ها وجود دارد.
یاهامان؛اِبنِ لی صَرحاً لَعَلِّی اَبلُغُ الاَسبابَ؛ ای هامان؛برای من قصری بساز شاید به آن درها دست یابم.
56) حرف « أن » از حروف مشبهة بالفعل در وسط جمله ( که ؛ اینکه ) ترجمه می شود.
عَلِمتُ انَّها قدنَجَحَت فی الامتحانِ ؛دانستم اینکه او در امتحان قبول شده است.
57) در ترجمه روان متون عربی می توان از ترجمه ی « اِنَّ » صرف نظر کرد و آن را فقط تکیه گاه جمله ی اسمیّه قلمداد نمود.
اِنَّ شعبَ ایران یُدافِعُ عَن وَطَنِهِ؛مردم ایران از وطنش دفاع می کند
58) حرف « ل » ابتدا ؛ لامی که غالبا بر سر خبر ( ِانَّ ) می آید در معنی( مسلماً ؛ یقیناً ) ترجمه می شود.
انَّ الاِنسانَ لَفی خُسرٍ؛ مسلماً انسان در زیان کاری است.
59) حرف « لا » ی نفی جنس معمولا « هیچ .... نیست » ترجمه می شود.
لا لباسَ اَجمَلُ مِن الَعا فیةِ؛ هیچ لباسی زیبنده تراز سلامتی نیست.
60) « ِانَّما » ؛ از ادات حصراست و در ترجمه ی جمله ای که با آن شروع شده و بعد از آن اسم می باشد؛ابتدا آن اسم را ترجمه می کنیم و سپس(مسلماً ؛ فقط ؛ تنها) که معنای « انّما » می باشد می آوریم.
انَّما المومنونَ اخوه ؛مومنان مسلما ( فقط ) برادر هستند.
61) برای ترجمه مفعول له(قید سبب) از کلماتی مانند « برای ؛ به خاطر ؛ به جهت ؛ ... » استفاده می شود.
اَلمُومِنُ یَترکُ المعصیةَ حیاءً ِمن اَللهِ ؛مومن به خاطر شرم از خدا؛گناه را ترک می کند
62) برای ترجمه ی مفعول مطلق تاکیدی از قیدهای تاکیدی چون « کاملاً ؛ حتماً ؛ قطعاً ؛ بی شک ؛ ... » و برای ترجمه مفعول مطلق نوعی (بیانی)از واژگانی چون « مانند؛ همچون؛ چون؛ به نیکی؛ بسیار؛ سخت ؛ ... » استفاده می شود.
مفعول مطلق تاکیدی: کَلَّمَ اَللهُ موسی تَکلیماً؛ خداوند با موسی قطعاً سخن گفت.
مفعول مطلق نوعی : فاصِبر صبرًا جمیلاً ؛به نیکی صبر کن
63) در ترجمه حال مفرد (غیر جمله) از قیدهای حالت و کیفیت « ان- ا- با » استفاده میشود.
راَیتُ صَدیقِی مَسروَراً: دوستم را شادمان دیدم. ذَهَبَ زیدٌ مِسرِعَاً : زید با شتاب رفت.
64) درترجمه حال جمله از واژگان « درحالی که ؛ حال آنکه ؛ که » استفاده می شود بدون اینکه قبل از آن (الَّذی ؛ الَّتی ؛ ...) بیاید.
حال جمله فعلیه : خَرَجَ لمُعلمُ وَ قَد عَلَّمنا اَشیاءً کثیرةً ؛معلم خارج شد در حالیکه مطالب زیادی را به ما آموخت
حال جمله اسمیه: رایتُ صَدیقی و هو مَسرورٌ؛ دوستم را دیدم در حالیکه شادمان بود.
65) جمله ی حالیه را می توان پیش از اتمام جمله ی پایه ترجمه کرد.
خَرَج الطُّلابُ مِن اَلصفِ وَ هُم یَتَحاوَرونَ
جمله پایه جمله پیرو: دانش آموزان در حالیکه باهم صحبت می کردند از کلاس خارج شدند.
جمله پیرو جمله پایه: دانش آموزان در حالیکه از کلاس خارج شدند باهم صحبت می کردند.
66) گاهی می توان در استثنای مفرغ( استثنائی که مستثنی منه آن حذف شده باشد )جمله را مثبت و به صورت موکد ترجمه کرد.
ما جَاءَ الا اَخو کَ: فقط برادرت آمد. به جای ترجمه:جز برادرت نیامد.
67) باید سعی کنیم تا آنجا که ممکن است در ترجمه از عبارتهای زبان مبداَ کلمه ای کم و یا زیاد نشود.
68) جمله حالیه و وصفیه با توجه به نیاز جمله ( ماضی ؛ مضارع ؛ ماضی استمراری و... )ترجمه می شود وبرای ترجمه؛آن فعل را با فعل جمله قبل تطبیق می دهیم؛آنگاه مطابق قائده ی زیر ترجمه می شود:
جمله حالیه
ماضی + ماضی = ماضی(بعید یا ماضی ساده)
خَرَجنا مِن الَصَّفِ وَ قَدعَلَّمنا اَشیاء کثیرة ؛از کلاس خارج شدیم در حالیکه چیزهای زیادی آموخته بودیم.(آموختیم)
ماضی + مضارع = ماضی استمراری
رَایتُ صَدیقِی وَ هُو یتَکَلَّمُ بِالّلغةِ الَعرَبیَّةِ ؛دوستم را دیدم در حالیکه به زبان عربی صحبت می کرد.
مضارع + مضارع = مضارع التزامی
اُفَتِّشُ کتابی یُساعِدُنی فی فهمِ الُّنصوصِ ؛دنبال کتابم می گردم در حالیکه مرا در فهم متون یاری کند.
جمله وصفیه
ماضی + ماضی = ماضی بعید یا ماضی ساده
قَرَأتُ آیةً أثرت فی قلبی؛ آیه ای را خواندم که در قلبم اثر گذاشت(گذاشته بود)
ماضی + مضارع =ماضی استمراری
سَمِعتُ نِداءیَدعونی اِلی ألصِدقِ ؛ندائی را شنیدم که مرا به صداقت فرا می خواند
مضارع + مضارع = مضارع التزامی
اُفَتِّشُ عَن کِتاب یُساعِدنی فی فَهم ألنصوص؛ دنبال کتابی می گردم که مرا در فهم متون یاری کند
69) در ترجمه تمییز نسبت از واژگانی چون «از نظر ؛ از جهت ؛ ... » استفاده می شود.
تَقَدَّمَ الطالبُ ادَباً؛دانش آموز از نظر ادب پیشرفت کرد.
70) در ترجمه تمییز نسبت (تمییزی که ابهام جمله را بر طرف می کند) می توان اصل تمییز را در نظر گرفت.
طابَ التِّلمیذُ نَفساً (تمییز در اصل فاعل بوده): وجود دانش آموز پاک شد. تمییز فاعل ترجمه شده است
فَجَّرَ الله الاَرضَ عُیوناً (تمییز در اصل مفعول بوده ) خداوند چشمه های زمین را جوشاند. تمییز مفعول ترجمه شده است
هُوَ اَکثر منِّی صبرًا (تمییز در اصل مبتدا بوده ) صبر او از من بیشتر است. تمییز مبتدا ترجمه شده است
71) در موارد زیر فعل ماضی به حال و مستقبل تغییر می کند:
اگر به صورت انشائی بکار رود به معنی حال : بِعتُکَ اَلدارَ؛خانه را به تو فروختم.
اگر به صورت طلب یا دعا ئی باشد به زمان آینده و مستقبل : غَفَرَ اَللهُ لَکَ ؛خداوند تو را بیامرزد.
اگر بعد از( اِذا ؛ اِن ) شرطیه قرار گیرد معنی مستقبل: اِذا زُرتَنی اَزُرکَ ؛چون به دیدنم آیی تو را می بینم.
اگر حرف نفی بعد از قسم داخل شود معنی مستقبل : وَحَیاتِکَ لانَکَثتُ عَهدَکَ مادُمتُ حَیّاً ؛قسم به جانت تازنده ام پیمانت را نخواهم شکست.
72) برای ترجمه کلماتی که معانی آنها را نمی دانیم از دو روش استفاده می کنیم:
1 – ریشه و کلمات مترادف کلمه را در نظر بگیریم.
مثلاً در جمله: « ما غَرَّکَ بِرَبِّکَ اَلکَرِیم » اگر معنی « غَرَّ » را نمی دانیم می توانیم از مترادف آن مانند « غرور؛ مغرور » کمک بگیریم و به معنی « غَرَّ » ( مغرور کرد ) پی ببریم.
2 – از سیاق جمله و قرائن موجود در جمله و نیز کلماتی که پیش و پس کلمه ی مبهم هستند استفاده کنیم؛و به ترجمه عبارت نزدیک نما ئیم.
ما غَرَّکَ بِرَبِّکَ ألکَریم ؛غَرَّ ؛غرور - مغرور ؛ مغرور کرد
73) در ترجمه به انواع « من » توجه شود:
- « من » موصول ؛ به معنی کسی که: أحسِن إلَی مَن عَلَّمَتکَ ؛نیکی کن به کسی که حرفی به تو آموخت.
- « من »استفهام ؛ به معنی چه کسی: مَن هُوَ؟ او کیست ؟
- « من » شرط ؛ به معنی هر کس: مَن یَعمَل ألخَیرَ یَنتَفِع به ؛هر کس کار نیکی انجام دهد به وسیله آن بهره مند می شود
74) در ترجمه به انواع « ما » توجه شود:
1 – ( ما )ی نفی : قبل از فعل ماضی می آید و آن را نفی می کند. مَا ضَحِکوا؛نخندیدند.
2 – ( ما )ی موصول : به معنی چیزی که؛ آنچه که می باشد که بعد از آن جمله ی صله می آید.
أللهُ یَعلَمُ مَا تَفعَلونَ؛ خدا می داند آنچه را انجام می دهید.
3 – ( ما )ی شرط : در جمله شرطیه می آید و در فعل مضارع بعد از خود را مجزوم می کند و به معنی هر آنچه می باشد.
مَا تَفعَل فی ألسِرِّ یَعلَمه أللهُ ؛هر آنچه در پنهان انجام دهی خدا آن را می داند
4 – ( ما )ی کافه : بعد از حروف مشبهة بالفعل « إنَّ ؛ أنَّ ؛ کأنَّ » می آید و عمل آنها را خنثی می کند.
إنَّما ألکِتابُ نَافِعٌ؛ فقط (تنها) کتاب سودمند است.
5 – ( ما )ی تعجب : معنی تعجب و شگفتی می دهد و بعد از آن کلمه ای بر وزن أفعل می آید.
مَا أکثرَ ألعجائب ألدنیا! شگفتی های دنیا چه زیاد است!
6 – ( ما )ی شبیه به لیس : برسر جمله ی اسمیّه می آید ومعمولاً هیچ تغییری در مبتدا نمی دهد ولی خبر را منصوب می کند
وَ مَا أللهُ بِغافِلٍ عَمّا تَعلَمونَ؛خداوند از آنچه می کنید غافل نیست.
7 – ( ما )ی استفهام : در جمله ی پرسشی می آید ومعنی چه می دهد.
مَا ذَلِکَ؟ آن چیست؟ ما تُحِبُّ؟چه دوست داری؟
به طور کلّی در باره ی اعراب « ما » استفهامیه چنین گفته اند :
الف) مبتدا است : 1 – اگر پس از آن یک فعل لازم به کار رود ؛ مثل : ما نَزَلَ؟
2– اگر پس از آن فعل متعدی به همراه مفعول ذکر شود؛ مثل : ما سَأ لَکم فی سَفَر
3 – اگر پس از آن شبه جمله بیاید ؛ مثل : ما فی یَدَکَ ؟ / ما عِندَکَ ؟
4 – اگر پس از آن یک فعل ناقص بیاید ؛ مثل : ما کَانَ یُصَغِرُکُم ؟
ب) مفعول به است : - اگر پس از آن فعل متعدی بدون مفعول ذکر شود ؛ مثل : مَا تُحِبُّ ؟
ج) مجرور به حرف جراست :
- اگر پس از حرف جر ذکر گردد ؛ مثل : بِما یَغفرُ أللهُ ألذّنُوب ؟ / بِما زَانَ أللهُ أللیلَ کما وَصَفَ ألشاعِر ؟
د) مجرور به اضافه است :
- اگر پیش از آن اسم نکره ی محتاج به تعریف ذکر شود ؛ مثل : یوجدُ فی ألطّبیعةِ اَحجارٌ کَریمة ؛ قیمةُ ما أغلی ؟
75) کلماتی مانند « اِنَّ ؛ اِنّما ؛ َقَد ؛ لَقَد ؛ لَِ » برای تاکید جمله بکار می رود؛ و حتی خود جمله اسمیّه معنای تاکیدی دارد.
اِنَّ اَلنَفسُ لَاَمّارَةٌ بِالسوءِ:جمله 3تاکید دارد : اِنََِّ – لَ – جمله اسمیه