نگرشی به وضعیت ادبیات ترجمه در ایران
شاید موضوع ترجمه در ایران را بتوان از دوره مشروطه به بعد پیگیری کرد اما هرچه از آن زمان فاصله گرفته و به اکنون نزدیک می شویم ، مشکلاتی که دامن گیر این حوزه شده است را با وضوح بیشتری مشاهده می کنیم . با نگاهی به فهرست کتاب های ترجمه شده می توان به راحتی دریافت که بیشتر رمان ها از زبان انگلیسی و فرانسه و در درجه بعد از زبان های آلمانی و ایتالیایی ترجمه می شوند .
در چند دهه قبل به دلیل حضور نویسندگان بزرگ داخلی در کشور ، ادبیات ترجمه چندان سایه خود را بر سر داستان ها و رمان های ایرانی سنگین نکرده بود . اما در یکی دو سال اخیر به طرز معناداری شاهد استقبال چشمگیری چه از طرف تولید کننده (ناشر) و چه از سوی مصرف کننده (مخاطب) هستیم و این اقبال بیش از حد خواننده به ادبیات ترجمه ، طبیعتا ناشران را نیز به همین سمت سوق داده است . بنابراین مخاطبان ، دیگر استمرار نوشته های نویسندگان داخلی را پیگیری نمی کنند و این را می توان با مقایسه تیراژ کتاب های ترجمه و تالیف به آسانی دریافت نمود . بنابراین ریشه یابی معظلات نشر را باید منوط به سه ضلع مثلث ناشر-مترجم و مخاطب دانست . هرچند که نویسنده داخلی نیز در تبیین و تحلیل این موضوع نقشی اساسی دارد .
به نظر می رسد مشکل اولیه از اینجا شروع می شود که ما در ایران برای مترجمان جایگاه بیشتری از یک واسطه زبانی – اندیشه ای قائلیم . بارزترین شاهد این مدعا هم چاپ اسم مترجم روی جلد کتاب هم اندازه یا حتی در مواردی بزرگتر از نام مولف است . درحالی که در خارج از ایران ، اسم مترجم در بهترین حالت در پشت کتاب یا داخل آن با فونتی کوچکتر از نام مولف قرار می گیرد .
لذا برخی مترجمان –خصوصا در حوزه فلسفه و نظریه های انتقادی و ادبی- گمان می کنند که با ترجمه ، کار فکری از جنس تولید اندیشه و محتوا انجام می دهند و درواقع خود را بیشتر از مولفین مدعی فرهنگ و صاحب تفکر یا نظریه می دانند . در حالی که بعضا همین گروه موجب شده اند تحقیق علمی و یا حتی رجوع دانشجویان به متون دست اول روی زمین بماند . پس بی سبب نیست که شاهد معرفی گرایشی خاص از علوم یا متون به سبب تمایلات فکری و نگره های سلیقه ای و همچنین عدم جدیت مترجمان در معرفی آثار به روز و درخور توجه ادبیات جهان در کشورمان باشیم _که هستیم!- . از طرفی علاوه کنید این وضعیت را به افتادن فرمی و محتوایی نویسندگان داخلی در ورطه تکرار . بنابر این بی جا نیست اگر بگوییم ترجمه گرایی در ایران ، بیشتر از اینکه به نظریه و ادبیات بالندگی بدهد ، به آن ضرر زده است (... از قضا سرکنگبین صفرا فزود!) . همچنین نباید فراموش کرد که هر ترجمه ، صرفا یک تفسیر است و تمام حرف یک متن را نمی تواند منتقل کند و بدیهی است ترجمه های دیگر (هم در گزینش و هم در همنشین کردن واژگان) می توانند درکی دیگر از متن را به مخاطب عرضه کنند . تا جاییکه گاها شاهد احیای یک اثر در ترجمه های بعدی آن بوده ایم (برای نمونه برخی کارهای ژوزه ساراماگو را ترجمه های بعدی آن نجات دادند) .
البته زاویه دیگر این مطلب ، ضرری است که متوجه ناشر مبدا می شود و مخرج مشترک اصلی تمام این مشکلات ، نبود قانون کپی رایت در ایران است . همچنین در ایران جایی به اسم خانه ترجمه یا انجمن صنفی نویسندگان و مترجمان وجود ندارد که مانع ترجمه همزمان یک کتاب از سوی چند مترجم باشد و این یکی از اساسی ترین شکایت های مترجمان حرفه ای است .
از طرف دیگر متاسفانه تصورات مخاطب عام نسبت به نویسنده داخلی متفاوت است . چراکه غالبا بر این باورند که کار نویسنده های ایرانی بیشتر ممیزی می شود و هنجارها و باید نبایدهایی که بر سایر فرهنگ ها حاکم است ، نویسنده خارجی را دچار خودسانسوری کمتری نسبت به نویسنده داخلی می کند . لذا این مورد را علت العلل روی آوردن خود به ادبیات ترجمه می دانند . در حالیکه علیرغم تمام این تفاسیر ، شاهد آن هستیم که وقتی کتابی بدون محدودیت و خارج از اعمال خطوط قرمز روی وبلاگ های شخصی یا برخی سایت های نویسندگان ارائه می شود ، از قدرت کافی برخوردار نیست و بعضا تعداد دانلودهایش از 500 تا تجاوز نمی کند . بنابراین مشکل اصلی را باید افول عنصر تولید در نویسندگان داخل دانست . پس بهتر است انگشت اتهام را سمت خودمان بگیریم که چرا مدتهاست کار تکان دهنده و تاثیر گذاری را نداشته ایم . هرچند نمی توان منکر برخی حواشی و جهت گیری های بعضی جناح های ادبی بود . زیرا می توان به وضوح هژمونی هایی را رصد کرد که سبب شده نویسندگان جوان ، پشت برخی اسامی بزرگ بمانند و کارشان دیده نشود . از طرفی ناشرین نیز به نویسندگان اول ، بهای چندانی نمی دهند . اگر هم با محافل ادبی ارتباط نداشته باشند ، از سوی جماعت اهل ادبیات و منتقدان و همچنین نشریان ادبی حمایت نمی شوند . بنابراین مخاطب در فضایی مشحون از بایکوت های ادبی ، ناخودآگاه و طی یک فرآیند طبیعی به سمت نویسندگان نام آشنای جهانی می رود و اعتماد خود را نسبت به نویسنده داخلی از دست می دهد . از طرفی در یک جبر تاریخی ، گستره نفوذ زبان های خارجی _مخصوصا انگلیسی و اسپانیایی_ بسیار بیشتر از زبان فارسی است و این سبب می شود نویسندگانی که به این زبان ها قلم می زنند ، بیشتر در دنیا معروف شوند .
ناگفته نماند که آسیب های عدیده دیگری گریبان گیر ادبیات ترجمه هست که سبب ترجمه ضعیف برخی آثار می شود . از جمله :
1- عدم ویراست آثار توسط ناشر به دلیل نبود صرفه اقتصادی
2- نبود ساز و کار نقد ترجمه
3- ناشر کار مترجم ارزان تر را انتخاب می کند
4- شتابزدگی مترجم در ترجمه به دلیل مشکلات معیشتی
5- دستمزد پایین مترجمان
البته باید گفت وظیفه نویسنده فائق آمدن به همین فضای آسیب زاست و علیرغم تمام این موارد ، نباید مسئولیت خود را در قبال نوشتن از دست بدهد . در این میان کتاب چاپ نیز امیدوار است راهگشای خوبی برای نویسندگان داخلی در جهت معرفی آثارشان در سراسر جهان باشد .