شبکه مترجمین عربی -مترجم زبان عربی
آغاز ترجمهی ادبیات نمایشی در ایران
تاریخ ترجمه در ایران به سدهها پیش بازمیگردد. روزگاری که پادشاهان ایران، گاه در دفاع از مملکت و گاه در کشورگشاییهایشان مستقیمن با فرهنگ و زبانی دیگر رودررو قرار میگرفتند. بهسبب همین برخوردهای نظامی بوده است که بیش از هر زبان دیگری، آثار زبانهای لاتین ویونانی به فارسی برگردانده شده است. جنگهای صلیبی نیز باعث نیاز بیشتر به این تبادل زبانی شد. غربیها که بر اثر جنگهای صلیبی به این سو کشیده شدند، خود را با دنیایی شگرف و جالب روبهرو دیدند و به این ترتیب تمدن مشرقزمین راهی نو پیش پای ملتهای غرب گشود. از تماس و تلفیق دو تمدن شرق و غرب، مهاجرتها، مسافرتها، کشورگشاییها، سفرنامهها و خاطرهنویسیها رواجیافت.
آشنایی گستردهی ایرانیان با ادبیات و هنر فرانسه باعث نشد که از آثار دیگر نویسندگان غرب غافل بمانند. ویلیام شکسپیر از آن جمله است. ظاهرن نخستین تحصیلکردهی ایرانی که از شکسپیر ذکری به میان آورده، میرزا صالح شیرازی است. وی جزو نخستین گروه محصلان ایرانی است که از طرف عباس میرزا ولیعهد فتحعلی شاه قاجار بههمراه چند نفر دیگر برای کسب علوم و فنون جدید راهی انگلستان شد. او قرار بود پس از بازگشت از فرنگ، مترجم دولت شود. ماحصل این سفر مطالعاتی، گذشته از علوم و فنونی که توسط این هیات فراگرفته شد، سفرنامهای بود که توسط میرزا صالح شیرازی دربارهی خاطراتش از این سفر نوشته شده است که نسخههایی از آن در اختیار افراد قرار میگیرد. سفرنامهی میرزا صالح، اگرچه هرگز بهچاپ نمیرسد، اما بهسبب روابطی که وی با رجال و روشنفکران آن دوره دارد، بیشک مشاهداتش از عجایب و غرایب فرنگستان از جمله تماشاخانه، مفید واقع شده است.
بههرحال آنچه که مشاهدات میرزا صالح را از نمایش فرنگستان اهمیت میبخشد، آن است که وی بعدها به پست وزارت میرسد و بهاینترتیب آشنایی وی با تماشاخانههای غرب و نیز انتقال این اطلاعات به سایر رجال قاجار، بیشک در تأسیس تماشاخانه دارالفنون و ترغیب برخی از رجال زباندان به ترجمهی آثار نمایشی بدون اثر نبوده است. اصولن یکی از جنبههای بسیار مهم دورهی قاجار، حمایت از رواج و توسعهی ترجمه است. ترجمه و انتشار آثاری در زمینهی علوم، تاریخ، شرح احوال، سیاحتنامه و ادبیات توسط عباس میرزا آغاز و با حمایت شاهان بعدی پیگیری شد. این برنامه در زمان ناصرالدین شاه به اوج خود رسید و تحت نظارت وی، دارالترجمهای برپا شد و در آن هیاتی به منظور ترجمهی آثار اروپایی و تشکیل روزنامههای ادواری به زبان فارسی گرد آمدند. همهی مطالب توسط شاه خوانده و سپس اکثر آنها منتشر میشد و در دسترس قشر تحصیلکرده قرار میگرفت. دامنهی ترجمهها گسترده بود. از آثار بوکاچیو، مولیر و شکسپیر گرفته تا علوم نظامی و از ترجمهی مقالههای روزنامههایی چون تایم، توردو موند گرفته تا مقالههای بیشتر روزنامههای ترکیه، روسیه و قفقاز به فارسی ترجمه شد.
با گسترش روابط سیاسی و فرهنگی میان دربار و دنیای غرب و رفتوآمدهای هیاتهای سیاسی، فرهنگی و اقتصادی، آشنایی طبقهی تحصیلکرده روشنفکر ایران با شکسپیر بیشتر شد و آنان در سفرهایی که به فرنگ داشتند، نامی از شکسپیر میشنیدند و یا یکی دو نمایشنامهی او را تماشا میکردند. راه آشنایی دیگر با شکسپیر، روسیهی تزاری بود. در روسیهی تزاری و بهویژه شهرهای مسکو، پترزبورگ و نواحی جنوب روسیه، آثار شکسپیر بهطرز گستردهای به نمایش گذارده میشد و طبقهی اشراف ثروتمند و حتا مردم عادی و تهیدست بسیاری از آثار شکسپیر را در تماشاخانههای معروف روسیه تماشا میکردند. با توجه به این امر که روسیه راه ارتباطی ایران با غرب بود و بسیاری از مسافران که قصد مسافرت به آلمان، اتریش، فرانسه یا انگلستان را داشتند، باید از راه بندر انزلی به روسیه میرفتند، و از آنجا به مقصد خود عزیمت میکردند.
در این مسیر است که سفرنامهنویسانی چون میرزا صالح شیرازی دیدههای خود را شرح دادهاند. از سویی تحصیلکردگان ایرانی ساکن در جنوب روسیه می کوشیدند تا در نوشتن، ترجمه و اجرای آثار غربی، سبک آنها را ایرانی کنند و با فضا و محیط خود منطبق سازند، از آنجمله است میرزا فتحعلی آخوندزاده که در آثار خود تأثیر بهسزایی از شکسپیر گرفت. وی با بیشتر نمایشنامههای مهم و معتبر صحنههای روس از جمله نوشتههای گوگول و استرفسکی آشنا شد و نیز از شکسپیر و مولیر الهام میگرفت. انتشار آثار آخوندزاده یعنی تمثیلات، تأثیر عمیقی بر ادبیات نمایشی در ایران داشت، بهطوری که نخستین نمایشنامهنویس ایرانی، میرزا آقا تبریزی مستقیمن تحت تأثیر و حتا زیر نظر وی نخستین آثار خود را پدید آورد.
تأسیس و انتشار مجلهی ادبی و هنری بهار در سال ١٣٢٨ توسط یوسف اعتصامی ملقب به اعتصامالملک را باید نقطهی عطفی در شناخت گسترده و درست از شکسپیر در ایران دانست. یوسف اعتصامی پدر پروین اعتصامی در این مجله، آثار منتخبی از نمایشنامههای شکسپیر را به فارسی برگرداند و منتشر کرد. وی در شناساندن درست شکسپیر به نویسندگان ایرانی از جایگاه ویژهای برخوردار است. در سال اول انتشار مجلهی بهار، نخستین زندگینامهی مفصل شکسپیر به فارسی انتشار داده شد و تحصیلکردگان ایرانی با شرح و احوال و نام آثار شکسپیر آشنا شدند.
در بخشی از مقاله دربارهی زندگی شکسپیر در این مجله آمده است: «ویلیام شکسپیر در ٢٢ آوریل ١۵٦۴ در قریه استراسفورد متولد گردید. پدرش از تجار متوسطالحال بود. او پسرش را در مدرسهی مجانی گذاشت... در ١۵٨٣ بهجهت کثرت اولاد و فقدان معاش فرار کرده خود را به لندن رسانید. و در آنجا به ادارهی بازیگران تئاتر برای نمایش رفت. وقت اندکی بر این نگذشت که دستهی تئاتری برای خود ترتیب داده، ادارهی آن را بر عهده گرفت. متنهایی که در ادارهی وی اجرا میشد، اغلب از آثار قدما بود و به اقتضای حال در آنها تصرفی به عمل میآورد. شکسپیر در آثار خود رسوم و عادات طبقات اجتماعی لندن و حوادث جاریه را به مقاصد ادبی و نکات اخلاقی طوری آمیخته بود که نظر دقت و ستایش همه را به سوی خود متوجه کرد. از این رو ستارهی اشتهار شکسپیر در آسمان فضل و ادب درخشیدن گرفت. در سال ١۵٩۷ الیزابت ملکه انگلستان به تماشای نمایشنامههای وی حاضر شد و مدیریت و اعضای تئاتر را تحت حمایت خود قرار داد. این ملاطفت ملوکانه بر اعتبار شکسپیر افزود. در سال ١٦١١ گویی آتش فکر شکسپیر خاموش شد. دیگر چیز نمینوشت و به استراحت محتاج بود. بدین روی به استراتفورد برگشت و ٢٣ ماه آوریل سال ١٦١٦ زندگی را وداع گفت.»
اعتصامالملک همچنین لیست آثار شکسپیر را ترجمه کرد و در مجلهی خود انتشار داد. ترجمهی آثار شکسپیر توسط اعتصامالملک تحت عناوین زیر آمده است. «رومئو و ژولیت، شارل سوم، تاجر ونیزی، بدبختی در عیش، خیالات یک شب تابستان، هر چیز که عاقبتش خوب باشد خوب است، هیاهوی زیاد برای هیچ چیز، ژول سزار، ماکبث، پادشاه لیر، حکایت زمستان و...»
از آن پس شکسپیر برای مردم ایران نامی آشنا شد و هر از چند گاهی به مناسبتی نام و یا بخشی از آثارش در روزنامهها و مجلههای ایران منتشر میشد. اهمیت شکسپیر در ادبیات نمایشی دورهی مشروطیت چنان است که حتا خبر جشن تولد شکسپیر و نمایش یکی از آثار وی (هیاهوی زیاد برای هیچ) در شهر استراسفورد، در روزنامهی رعد به چاپ میرسد.
توجهی که در دورهی ناصری به مولیر میشد، در دورهی مشروطه معطوف به شکسپیر شد. گرچه فقط دو سه نمایشنامه از آثار وی و آن هم فقط در اواخر مشروطه به فارسی ترجمه شد. اما مقالههای بسیاری دربارهی هنر نمایشنامهنویسی وی در روزنامهها و مجلهها به چاپ رسید. در همان مجلهی بهار که مطلبی از آن در بالا نقل شد به تاریخ نمایش و تعریف انواع نمایش پرداخته شده است و در آن جا نیز از شکسپیر به عنوان یکی از «اعاظم شعرا و اساتید ارباب نظم و نثر» نام برده شده است که «با اشعار و مولفات خود کار تئاتر را به جایی رسانیدند که این فن جلیل، در اروپا بهصورت یکی از عوامل فعاله تربیت و تهذیب اخلاق شمرده میشود.»
تأثیرپذیری از شکسپیر حتا در ترجمههای آثار دیگران نیز به چشم میخورد. به عنوان نمونه نمایشنامهی تئاتر ضحاک نوشتهی سامی بیک عثمانی است که توسط میرزا ابراهیم خان ملقب به امیر تومان صورت گرفت. سامی بیک در مقدمهی نمایشنامهی خود توضیح میدهد: «... این یک قصهی تاریخی است. در قسم تئاتر ادبیات ادبای غربی که استادان ما هستند بهخصوص مثل شکسپیر و هوگو، استادان سخن، قصههایی را که مستند به تاریخ است لزوم صدقش را به وقایع تاریخیه به حکم یک قاعده صحیحهای گذاشتهاند...»
نکتهی قابلتأمل این است که با وجود اشتهار شکسپیر در میان اهل ادب و هنر تا سالها پس از مشروطیت، هیچ اثری از او بهطور کامل ترجمه نشده است. به نظر میرسد یکی از علتهای عدم استقبال از ترجمهی کامل آثار شکسپیر، مشکل بودن این امر است. یکی از ویژگیهای آثار شکسپیر، ادبیبودن و منظومبودن و استفاده زیاده از صنایع ادبی است. این زبان ادبی که به قول سلیمان سلیم، «شعر المنثور» است در ادبیات ایران وجود نداشته است. برگرداندن شعرهای او به فارسی با حفظ اصالت و قالب اصلی کاری است مشکل که تسلط کاملی را بر زبان و ادبیات انگلیسی و فارسی میطلبد.
نخستین کسی که متن کامل دو اثر شکسپیر را از انگلیسی به فارسی برگردانده، ناصرالملک است. در واقع حاصل تمام جستوجوها، سیاهمشقها و تجربهها را در زمینهی ترجمهی آثار نمایشی فرنگی از زمانی که گزارش مردمگریز در استانبول و توسط میرزا حبیب اصفهانی به فارسی برگردانده شد تا دورهی مشروطه که آثار بسیاری از نمایشنامهنویسان گوناگون به فارسی ترجمه شد، باید در ترجمهی داستان غمانگیز اتلو مغربی در وندیک جستوجو کرد. زیرا که مترجم به اظهار ناقدان، برگردانی زیبا، شیوا و تا حد ممکن دقیق از اثر جاودانی شکسپیر به فارسی ارایه داده است.
ناصرالملک یکی از رجال مشهور دورهی قاجار است. ابوالقاسم خان قرهگوزلو همدانی ملقب به ناصرالملک که در سال ١٢٨٢ ه.ق متولد شد و در سال ١٣۴٦ ه.ق در سن شصت و چهار سالگی دیده از جهان فرو بست. از نخستین ایرانیان تحصیلکرده در دانشگاه آکسفورد بود که مشاغل بسیار مهم و حساس سیاسی نیز بر عهده داشته است. وی در سال ١٣٢۵ از سوی محمدعلی شاه مأمور تشکیل کابینه میشود و پس از دو ماه استعفا میدهد. محمدعلی شاه او را زندانی کرد اما با دخالت سفارت انگلیس آزاد شد و سپس رهسپار اروپا گردید.
در سال ١٣٢٨ ه.ق بهنیابت سلطنت برگزیده شد و پس از تاجگذاری احمد شاه دوباره رهسپار اروپا شد تا سال ١٣۴۵ ه.ق در آن جا اقامت کرد. در همین فاصله دست به ترجمهی اتللو زد. فرزند او حسینعلی قراگوزلو درگذشته به تاریخ تیرماه ١٣٣۷ در پاریس انگیزهی دستزدن به ترجمهی اتللو را چنین ذکر میکند: «مرحوم ابوالقاسم خان ناصرالملک پس از پایان تصدی نیابت سلطنت در سال ١٢٩٣ ه.ش به سن پنجاه و هشت سالگی عازم اروپا گردید. شبی در حضور جمعی از دوستان که نزد ایشان گرد میآیند و از هر دری سخن میراندند، صحبت از شاعر انگلیسی، ویلیام شکسپیر به میان آمد و یکی از حضار اظهار نمود که ترجمه منظومات و نقل معانی و عبارات آن شاعر شهیر به زبان فارسی امکانپذیر نمیباشد. ناصرالملک با این عقیده موافق نبود و از راه آزمایش تفنن در صدد برآمد چند سطر از یکی از آثار آن نویسنده را ترجمه نماید و به این منظور تصادفن نمایشنامهی اتللو انتخاب گردید. تفریح یک شب و ترجمه چند جمله، ایشان را بر آن داشت که تمام داستان را به فارسی درآورد و به فاصلهی چند سال بر اثر اصرار دوستان به ترجمهی بازرگان و ندیم پردازد.»
در دنبالهی مطلب، حسینعلی قراگوزلو به بیان تفاوتهای زبان فارسی و انگلیسی به منظور بیان اشکالات ترجمه شکسپیر میپردازد. در قسمت دیگری بیان میدارد که: «زبان فارسی از زمان سعدی بلکه از دورهی رودکی تا کنون چندان تغییر نکرده و اصطلاحات شعرا و نویسندگان آن عصر در زبان امروزه جاری و متداول است. ولی زبان انگلیسی در این مدت تحولات زیادی نموده و درک آثار نویسندگان قدیم آن سرزمین بدون مطالعهی مخصوص میسر نمیباشد. گرچه در دورهی شکسپیر، پایهی زبان امروزه گذاشته شده بود، با این حال در سه سده و نیم سده اخیر، یعنی از عصر شکسپیر تا امروز نیز تغییرات مهمی در زبان انگلیسی راهیافته و یکی از اشکالات ترجمهی شکسپیر، همان الفاظ و عباراتی است که بعضی از آنها منسوخ گردیده و برخی نیز تغییر معنی دادهاند.»
حسینعلی قراگوزلو در بخشی دیگر از نوشته خود به توضیح وظیفهی مترجم میپردازد و رعایت امانت و فصاحت را دو شرط ترجمه میشمارد و در بخشی چنین مینویسد: «در امر ترجمه، وظیفهی هر مترجم است که دقت و صداقت کامل به کار برد و در حدود امکان از معنی و عبارات اصل تجاوز نکند و دور نشود و مطلب را با کلامی هرچه نزدیکتر به اصل بیان کند و درعینحال بهطوری رعایت فصاحت را نماید که شیوهی زبان ترجمه حفظ شود تا متن ترجمه برای خواننده به کلام عادی ماند. به پیروی از این قاعده، مرحوم ناصرالملک کوشیده است این دو نمایشنامه را به فارسی ساده و روان نقل کند و حتاالمقدور از گفتار اصل دور نشود.»
ناصرالملک در دی ماه ١٣٠٦ ه.ش در تهران از دنیا میرود و پنج سال بعد یعنی در ١٣١١ ه.ش هنرپیشهای روسی به نام پاپازیان، به تهران میآید و تصمیم میگیرد نمایشنامهی اتللو را به زبان فارسی نمایش دهد. به توصیهی حسین علاء، فرزند ناصرالملک متن ترجمه را به پاپازیان میسپارد. پاپازیان که در نمایش آثار شکسپیر شهرتی کسب کرده است شبی در حضور جمعی، اتللو را با همکاری دستهای از بازیگران جوان بهروی صحنه میبرد.
پس از این اجرا، کسانی که به وجود این ترجمه پیبردهاند، در ترجمههای بعدی خود از آن استفاده میکنند. ناصرالملک در مدت توقف در اروپا چندین بار به تصحیح و اصلاح ترجمهی خود میپردازد و نخستین نسخهی تصحیحشده در سال ١٢٩٦ ه. ش به خط میرزا عیسی خان چاپ نخستین ترجمهی اتللو در پاریس انجام میپذیرد. در سال ١٩٦١م. «مطبعه ملی پاریس» این ترجمه را تحت نظر هانری ماسه، رییس مرکز زبانهای شرقیه، بهچاپ میرساند. در دیباچهی کتاب، ناصرالملک توضیحاتی را ذکر میکند. برای آشنایی شیوهی برخورد وی و در نتیجه معاصران او با ادبیات نمایشی غرب و بهویژه شکسپیر، نگاهی به این دیباچه میاندازیم.
ناصرالملک در آغاز به تاریخ «صنعت نگاشتن افسانه یا داستان برای نمایش در تماشاخانه» میپردازد و از دو «شکل اصلی» نمایش یعنی «غمانگیز و فرحآمیز» سخن میگوید و آنها را تعریف کرده و به تأثیرات هر یک میپردازد. پس از آن از شکسپیر سخن به میان میآورد: «ویلیم شاکسپیر که یکی از سخنوران بزرگ و شعرای معروف انگلستان است، در این صنعت تصرفات تازه کرده و پایهی سخن را به جایی بلند رسانیده است. پس از سدهها که پیروی پیشینیان دایره را محدود کرده بود، مبتکر سبکی جدید گردید و منظرهی وسیع به عالم طبایع و اخلاق گشوده گویی نظر دقیق او به هر گوشه و بیغولهی دل انسانی راه برده که نکتهای از اسرار مکنون در آن، بر او پوشیده نیست یا صور حقیقت در آیینه ضمیرش منعکس گردیده و در بیانات او جلوهگر آمده. لطافت طبعش از الفاظ شیرین صورتانگیز و ترکیبات خوشالحان و دلپذیر نظم او هویدا است. گاهی به چند کلمهی رنگین نقشی مینگارد که گویی روح در آن دمیده شده است. در کلام اندک معنی بسیار گنجانیدن از خصایص او است و پارهای از عباراتش مانند امثال در زبان انگلیسی جاری. در نظم خود تصنعاتی نموده از قبیل ترک قافیه، استعمال سکته ملیح (به اصطلاح عروض)، انتقال دنباله و وقفه کلام از شعری به شعر دیگر، بالجمله نکاتی چند به کار برده است برای آن که جریان شعر بر یک منوال طبع را ملامت نیاورد و گفتار شبه گفتار عادی ماند و نیز گاهی به اقتضای حال، قافیه یا نثر سنجیده آورده است.»
در دنبالهی مطلب، ناصرالملک به شرح زندگانی شکسپیر و دیگر آثارش میپردازد و در پایان از ترجمهی خود و دعوت دیگران به ادامهی این کار سخن میگوید. او مینویسد: «ترجمهی ناقصی را که در این اوراق مسطور گشته به چیزی نتوان شمرد، جز آنکه اول ترجمه است از یک منظومهی شاکسپیر به این زبان. هرگاه با همهی بیرنگی که در انعکاس نظم به نثر ناگزیر است، اندک نشانهای از اصل دهد، امید آن که دانشمندان ایران را مایل سازد که پارهای از دیوان این شاعر بزرگ را به فارسی درآوردند و یا سخنوران آن سرزمین موزون را برانگیزد که به روشنی افکار او پی به معانی بدیع برده و در الفاظ دری را به سبک او به رشته نظم کشند و بوستان ادبیات فارسی را با گلهای نوشکفته آرایشی تازه بخشند. از آنجا که پیشینیان شعرای ما، هر یک در عرصهی خود، گوی سبقت ربوده، کس را یارای نبرد نگذاشتهاند، هر آینه کوشش در میدان آنها سعی بیهوده است و جز آن که طبع را خسته و نازاد گرداند، نتیجهای نتواند داد. پس اگر معاصرین راه تازه پیمایند و عرصهی دیگر جویند، باشد که از یافتهی خود گوهرهای شایگان بر گنجینهای که رفتگان نهادهاند، بیفزایند.»
از دیگر مترجمانی که بخشی از آثار شکسپیر را به فارسی برگردانیدهاند، ایرج میرزا، شاعر معروف دورهی مشروطیت است. آریانپور دربارهی ترجمهی او مینویسد: «روایتی از افسانهی ونوس و ادونیس را که شکسپیر مطابق ذوق و سلیقهی مردم زمان خود در ادبیات انگلیسی زنده کرد، ایرج میرزا آن را از شاعر انگلیسی گرفته و قسمت اول داستان را به نام زهره و منوچهر به شعر فارسی درآورده است.»
- - -
از: ماهنامه صحنه، شمارهی ٩٦